یاصاحب العصر و الزمان
به دلیل طولانی بودن موضوع مناظره بحث هر کدام از آقایان را در پست جداگانه قرار می دهم شروع مناظره
موضوع بحث: امامت و خلافت
با قید قرعه، شروع کننده مناظره آقای ملازاده است.
آقای ملازاده از علمای اهل تسنن ما به عنوان سیاد أعظم مسلمین جهان، از روزی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فوت کرد، یاران او که معجزه دوم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، آنها را با اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یکجا و یکدل و یک مرام و یک عقیده و یک دین میدید؛ ولی شما نظر دیگری دارید و خودتان بیشتر توضیح خواهید داد. اما این نگرش به امامت که به نظر شما، تِلو نبوت است و بلکه بالاتر از نبوت است، در نظر ما، با احترام به شما و شنوندگان محترم، یکی از بزرگترین توطئههایی است که علیه اسلام و حتی علیه تشیع صورت گرفته است. برای اینکه مفهوم امامت در این صورت موجود در میان امامیه اثنی عشریه، هیچ سند درستی، نه در کتاب خدا و نه در سنت رسول الله ندارد. بلکه اولین کسی که این موضوع را به این معنا و مفهوم در اسلام مطرح کرد، خاخامی بود که تظاهر به اسلام میکرد به نام عبدالله بن سبأ که از یهودیان یمن بود و اولین کسی بود که امامت به معنای وصایت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مطرح کرد و سابقا هم وقتی یهودی مذهب بود، راجع به هارون (علیه السلام) و آل هارون (علیه السلام) آن را گفته بود و بعد آمد در اسلام این را مطرح کرد. وقتی که این غلو و افراط را حضرت مولای متقیان حضرت علی بن ابیطالب رضی الله عنه شنید، او را محاکمه کرد و کسانی را که این گفته برایشان ثابت شد، گفت:
لما رأیت الأمر أمرا منکرا، أججت ناری. اما چون عبدالله بن سبأ، مانند یک مار و روباه بود و برای خودش ثابت نشده بود، او را به یمن تبعید کرد. این موضوع را فعلا کنار میگذاریم. اما اولین کسی که این موضوع را علنی کرد و مخالفان این موضوع را دستگیر کرد، این شخص بود و هم اهل سنت و هم بسیاری از برادران شیعه ما اعتراف میکنند از جمله آقای کشی از علمای رجال در رجال کشی، صفحه 108، نوبختی در فرق الشیعه، صفحه 2 و ... . اینها متفقاند بر اینکه این آقا یهودی الأصل بود و یوشع بن نون (علیه السلام) را وصی موسی (علیه السلام) میدانست، وقتی تظاهر به اسلام کرد، راجع به حضرت علی (علیه السلام) همین حرف را زد. یعنی همان توطئه قدیمی که مسیحیت را به ویرانگری کشاند، همان به وسیله او در اسلام تجدید بنا شد و دوباره همان خطوط پیاده شد. ?ابن بابویه قمی وقتی در قرن 4 عقائد شیعه را مینویسد، این موضوع را مطرح میکند که آنها معتقدند هر پیامبری وصی دارد و وصی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، (علیه السلام) حضرت علی (علیه السلام) و تعداد اوصیاء را ذکر میکند و آقای مجلسی هم همچنین، تا الان. ولی وقتی به مفهوم امامت نگاه میکنیم، همانطوری که کاشف الغطاء در أصل الشیعه و أصولها میگوید حتی معاصرین، این اعتقادات که سابقا از اعتقادات غلات و افراطیون بوده است، امام جعفر صادق (علیه السلام) آنها را لعنت میکرده است. این اعتقادات الان ضروریات دین و مذهب شده است و از اینجاست که امام صادق (علیه السلام) میگوید:
غلات از یهود و نصارا هم بدترند. ?آنچه را که از غلوّ و افراط و تندروی بوده است، ائمه اهل بیت و ائمه اهل سنت که بر ضدش بودند، امروزه جزء ضروریات مذهب امامیه اثنا عشریه شده است. الان، امامت منصبی الهی مانند نبوت شده است. همچنانکه خداوند متعال برای نبوت و رسالت، پیامبرانی را بر میگزیند، برای امامت هم افرادی را بر میگزیند. پس مفهوم امامت همان مفهوم نبوت است (در نظر شیعه) و ادعای نبوت نکردن بر آنها، به قول آقای قلمداران ـ دانشمند شهیر قم، که این اعتقادات را خودش از آن دست برداشت ـ یک تعارف بیش نیست. وقتی که خداوند، انبیاء خودش را بر میگزیند و امامت هم شبه نبوت است و امام همان نبی است، تا حدی که مجلسی میگوید:
استنباط فرق بین امام و نبی، خالی از اشکال نیست و ما فقط بخاطر رعایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میگوییم که آنها نبی نیستند و الا ما هیچ فرقی قائل نیستیم. این مفهومشان در امامت است. در نقدش همین کافی است که در کتاب خدا، یک آیه صریح و روشن و واضح دربارهاش نیست. مسئله امامت نه اینکه از اصول دین نیست، بلکه از احکام عادی دین است که به خلیفه دوم مسلمین واگذار شده است. اما راجع به اینکه چگونه حکومت را خودشان انتخاب کنند:
وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ (شوری/38) پس از اصول دین نیست و اگر از اصول دین بود، حتما باید در قرآن میآمد، مانند وضو و حج و زکات و احکام فرعی بسیاری دیگر چه رسد به عقائد اصلی. وقتی امامت از اجل امور بود بعد از نبوت (سخن کاشف الغطاء) یا منصب الهی باشد مانند نبوت (در کتاب اصل الشیعه) یا بنا به گفته کلینی (کتاب کافی، ج1، ص175) از منصب نبوت بالاتر است، جزائری میگوید:
امامت عامه از نبوت و رسالت هم بالاتر است. چنین افراط و غلوهایی در اندیشه شیعه اولیه وجود نداشت. این افراطها و غلوها بعداً آمده است و هیچ ربطی نه به اهل بیت (علیهم السلام) دارد و نه به قرآن و نه به سنت؛ تا حدی که این اعتقاد چنان روی آنها تاثیر کرده که در حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که بین فریقین متفق است، که میفرماید:
بنی الإسلام علی خمس: الصلاة و الزکاة و الصوم و الحج و الولایة. شهادتین را انداختهاند و ولایت را جای آن گذاشتهاند. مفهوم شهادتین که از ارکان اسلام است، انداختهاند کنار و مفهوم ولایت را جای آن گذاشتهاند و از نبوت هم بالاتر بردهاند. شکی نیست که اینها ضلالت است و بر عدم صحت امامت، همین کافی است که سندی از قرآن ندارد و مبدأش در آغاز، سری و مخفی بود و بعدا عمومیتر شد و اینکه طرح سری و مخفی علیه قدرت مسلمین و خلافت بکار گرفته شد را بعدا عرض میکنم. اما همین کافی است که در قرآن آیه صریحی راجع به بسیاری از احکام وجود دارد، ولی راجع به امامت وجود ندارد و خود حضرت علی (علیه السلام) به امامت معتقد نبود؛ لذا منشأ خلافتش را مردمی میداند نه الهی. وقتی بر خلافت استنباط میکند، در نهج البلاغه میگوید:
إنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبا بکر و عمر و عثمان فإن اجتمعوا علی رجل و سموه إماما
با من قومی بیعت کردند که به ابوبکر و عمر بیعت کردند.
نهج البلاغه، نامه 6 جواب استاد حسینی قزوینی را در پست بعدی مشاهده کنید
الکافی للکلینی، ج2، ص18
بحار الأنوار للمجلسی، ج26، ص82
وقتی این منکر بزرگ و غلو و افراط را دید، آنها را محاکمه کرد.
فتح الباری شرح صحیح البخاری لإبن حجر العسقلانی، ج12، ص238 ـ مناقب آل أبی طالب ابن شهر آشوب، ج1، ص227
استاد حسینی قزوینی از برادرمان آقای ملازاده تشکر میکنیم که تا حدودی ادب اسلامی را رعایت کردند و با توجه به سوابقی که از ایشان داشتیم، این انتظار را از ایشان نداشتیم. در رابطه با بحث امامت که ایشان فرمودند در زمان خلیفه سوم توسط عبدالله بن سبأ صورت گرفته، اینکه عبدالله بن سبأ وجود خارجی نداشته، هم بسیاری از علمای شیعه بر این باورند و هم علمای اهل سنت که همچنین چیزی نبوده است. اگر ما به قرآن مراجعه کنیم، میبینیم که در قرآن اهمیت ویژهای درباره امامت و خلافت مطرح شده است. خداوند نسبت به حضرت آدم (علیه السلام) میگوید:
إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً همانطوری که خداوند نسبت به حضرت ابراهیم (علیه السلام) میفرماید:
وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا (مریم/49) همین خدای عالم، وقتی نوبت به امامت میرسد، میگوید:
إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا یا اینکه حضرت موسی (علیه السلام) از خداوند تقاضا میکند:
وَ اجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی * هَارُونَ أَخِی و خداوند میفرماید:
قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَی پس بحث خلافت یا امامت، کلیاتش در قرآن کاملا آمده است و نشان میدهد که جعل امام و خلیفه به دست خداست و ما برای این، روایات متعددی هم از سنت داریم که امامت و خلافت یک منصب الهی است و نه به دست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و نه به دست مردم. إبن حبان که از علمای بزرگ اهل سنت است، در کتاب الثقات میگوید:
وقتی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در اطراف مکه مشغول تبلیغ دین اسلام بود، قبیله بنی عامره آمدند و عرض کردند که یا رسول الله! ما حاضریم به تو ایمان بیاوریم، به شرطی که: همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نامههایی نوشت برای افراد دیگر، مثل عامر بن طفیل و بیحره و هوزه بن علی حنفی، که الطبقات الکبری ابن سعد دارد که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به هوزه بن علی حنفی نامه نوشت و دعوتش کرد به اسلام و او گفت:
که من موقعیت مناسبی دارم و اگر بیایم از تو تبلیغ کنم، خیلی از مردم حرف مرا میپذیرند، من حاضرم با تو همکاری کنم، به شرط آنکه خلافت بعد از تو به عهده من باشد. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تعیین خلافت به دست من نیست و به دست خداوند است. در مورد غدیر خم، روایات متعدد در منابع شیعه و سنی داریم و در مورد آیه:
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ در منابع و تفاسیر اهل سنت آمده از ابن مردویه و ابن عباس که میگوید:
کنا نقرأ فی زمن رسول الله «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» بأن علیا مولی المومنین. پس بحث اصول امامت، تعیینش به دست خداوند است و اینکه امامت به ظالمان نمیرسد:
وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا تمام این قضایا در قرآن آمده است، همانطور که کلیات نماز در قرآن آمده است. همانطور که دو رکعت نماز صبح یا چهار رکعت نماز عصر در قرآن تعیین نشده، نسبت به خلافت هم تعیین نشده است. اما کلیات امامت آمده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
خلفائی بعدی اثنا عشر. مسئله دیگر اینکه میبینیم که نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از نزول آیه:
وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ در سال سوم هجرت که 40 نفر از سران قریش را دعوت میکند، در همانجا بحث خلافت بعد از خویش را مطرح میکند و میفرماید:
أول من یعاضدنی فی هذا الأمر فهو أخی و وصی و خلیفتی من بعدی. ایشان که میگوید بحث خلافت اصلا مطرح نبوده، این مربوط به سال سوم هجرت است. ابن جریر طبری بنا به نقل از متقی هندی در کنز العمال و هیثمی در مجمع الزوائد و أبو جعفر إسکافی، بنا بر نقل إبن أبی الحدید و حاکم نیشابوری المستدرک علی الصحیحین میگویند این روایت صحیح است و دهها افراد دیگر صحت این قضیه را قبول دارند.
کنز العمال للمتقی الهندی، ج13، ص128 ـ مجمع الزوائد للهیثمی، ج8، ص302 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبی الحدید المعتزلی، ج13، ص243 ـ المستدرک علی الصحیحین الحاکم النیشابوری، ج3، ص132 همچنین قضیه حدیث ولایت در مسئله یمن که آمدند از آقا امیرالمومنین (علیه السلام) سعایت کردند و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
علیا منی و انا منه و هو ولی کل مومن بعدی. این قضیه برای سال ده بعثت است و ربطی به خلافت عثمان و عبدالله بن سبأ ندارد. حاکم نیشابوری درباره این حدیث میگوید:
هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم. کلمه ولی هم مولا نیست که بگویند به معنای اولی بالامر آمده است یا نیامده. قضیه حدیث ثقلین، حتی در صحیح مسلم آمده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد اهل بیت (علیهم السلام) را قرین و عدیل قرآن قرار داده است:
انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی یا قضیه حدیث طیر که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
أللهم ائتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی من هذا الطیر، فجاء علی رضی الله عنه.
خدایا برسان به من آنکسی را که محبوب ترین خلق در نزد تو است. جز حضرت علی (علیه السلام) کسی نیامد.
المستدرک علی الصحیحین الحاکم النیشابوری، ج3، ص130 ـ مجمع الزوائد للهیثمی، ج9، ص126 ـ المعجم الأوسط للطبرانی، ج2، ص207 حدیث منزلت در قضیه غدیر خم که در یک مجمع و همایش یکصد هزار نفری، آقا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و با آن مقدماتی که فراهم کرد در آنجا، اشاره کرد بر اینکه حضرت علی (علیه السلام) بعد از من مولای هر مومن و اولی? به نفس هر مومن است و سه شبانه روز مردم آمدند به امیرالمومنین (علیه السلام) تبریک گفتند و پیشاپیش این تبریک گویان، آقای ابوبکر و عمر بودند که گفتند:
هنیئا لک یابن ابیطالب، اصبحت مولای و مولی کل مومن و مومنة. حسان بن ثابت هم بلند شد و شعری را إنشاء کرد. و دهها قضایای دیگر که در تاریخ در طول این 23 سال ثبت شده که بالاترین و مهمترین دغدغه نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بحث خلافت بعد از خویش بوده است. من نمیدانم آیا عزیزان به این توجه دارند که وقتی میگویند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خلیفه معین نکرد و بحث وصایت در اسلام نبوده؛ به نظر من ایشان از خیلی قضایای تاریخی خبر ندارند و روایات متعدد داریم در منابع اهل سنت که:
إن لکل نبی وصی و وارث و أن علیا وصیی و وارثی.
امیرالمومنین (علیه السلام) وصی من است.
تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج42، ص392 ـ المناقب آل أبی طالب لإبن شهر آشوب، ج 2، ص35 ـ فتح الباری شرح صحیح البخاری لإبن حجر العسقلانی، ج8، ص114 ـ الکامل فی التاریخ لإبن أثیر، ج3، ص154 ـ المناقب للخوارزمی، ص85 و موارد متعدد دیگری که حتی وقتی آقای ابوبکر میخواهد از دنیا برود، حفصه و عایشه میگویند که آیا کسی را به عنوان خلیفه معین میکنید یا نه؟ خود ابوبکر، عمر را به عنوان خلیفه معین میکند. با اینکه همه به او اعتراض میکنند و میگویند:
قد ولیت علینا فظا غلیظا. و اینکه جواب خدا را چه خواهی داد؟
المصنف لإبن أبی شیبة کوفی، ج7، ص485 ـ الملل و النحل للشهرستانی، ج1، ص25 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبی الحدید المعتزلی، ج1، ص164 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج30، ص413
البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج7، ص386 ـ تفسیر الرازی، ج12، ص50 ـ شواهد التنزیل للحسکانی، ج1، ص203 ـ الصوارم المهرقة للتستری، ص187 ـ تاریخ بغداد للخطیب البغدادی، ج8، ص284 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج42، ص221
صحیح مسلم، ج7، ص123 ـ المستدرک علی الصحیحین الحاکم النیشابوری، ج3، ص109 و 110 و 148 ـ مسند احمد، ج3، ص14 ـ تفسیر إبن کثیر، ج4، ص123 ـ سنن الدارمی، ج2، ص 432 ـ فضائل الصحابة، ص15 ـ السنن الکبری للبیهقی، ج10، ص114 ـ مجمع الزوائد للهیثمی، ج9، ص163 السنن الکبری للنسائی، ج5، ص45 ـ المعجم الأوسط للطبرانی، ج3، ص374 ـ کنز العمال للمتقی الهندی، ج13، ص104 ـ أضواء علی السنة المحمدیة لأبو ریة، ص404 ـ تفسیر الرازی، ج8، ص173 ـ تفسیر الآلوسی، ج6، ص194 ـ الطبقات الکبری لإبن سعد، ج2، ص194
المستدرک علی الصحیحین الحاکم النیشابوری، ج3، ص111 و 134 ـ مسند احمد، ج4، ص 438 ـ سنن الترمذی، ج5، ص296
این علی، ولی هر مومن بعد از من است.
تاریخ الطبری، ج2، ص63 ـ الکامل فی التاریخ لإبن الأثیر، ج2، ص63 ـ شواهد التنزیل للحسکانی، ج1، ص486 و 545 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبی الحدید المعتزلی، ج13، ص211 ـ کنز العمال للمتقی الهندی، ج13، ص114ـ تفسیر الثعلبی، ج7، ص182
سوره شعراء/آیه214
12 نفر خلیفه بعد از من خواهند آمد.
صحیح بخاری، ج8، ص127 ـ صحیح مسلم، ج6، ص3 و4 ـ المستدرک علی الصحیحین الحاکم النیشابوری، ج3، ص617 و 618
سوره أنبیاء/آیه73
إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ سوره بقره/آیه124
الدر المنثور للسیوطی، ج2، ص298 ـ فتح القدیر للشوکانی، ج2، ص60
سوره مائده/آیه67
ای پیامبر! آنچه را که خداوند به تو دستور داده، ابلاغ کن.
تفسیر الثعلبی، ج5، ص276 ـ تاریخ الطبری، ج2، ص84
أیکون لنا الامر من بعدک؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم الامر إلی الله، یضعه حیث یشاء.
خلافت و جانشینی بعد از تو به عهده ما باشد؟ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مسئله تعیین خلیفه و امام به دست خداست و هر کس را که بخواهد امام و خلیفه قرار میدهد. الثقات لإبن حبان، ج1، ص89? ـ سیرة النبویة للزینی الدحلان، ج1، ص147 ـ حیاة محمد لمحمد هیکل، ص152
سوره طه/آیه36
سوره طه/آیات30ـ 29
سوره بقره/آیه124
سوره بقره/آیه30
یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ سوره ص/آیه26
را هم اهل سنت صراحت دارند که روایت صحیح است.
By Ashoora.ir & Night Skin